گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
ماهنامه موعود شماره 69
شماره 78










تاریخ دیروز، تاریخ فردا
تاریخ خودبنیاد غربی، به سر آمده؛ تاریخی که تفکر اومانیستی و فرهنگ لیبرالیستی را بر بشر » نباید از این موضوع غفلت کرد که
چیره ساخت و پیامدهاي زندگی مدرن و تکنولوژیک روشنفکرانهاش بحران را قرین همۀ ساعات و آنات حیات آنان ساخت. و ما
میتوانیم خود را شایستۀ لباس و « تاریخ فردا » دربارة امام مبین و قطب « تولّی » و اعلام « تاریخ دیروز » جستن از « تبرّي » ضرورتاً ضمن
کسوت منتظران بشناسیم. طیّ چند شب متوالی، یکی از شبکههاي رسانۀ ملی مصاحبۀ چند نفر از فعالان و رابطان حوزة شبه
فرهنگی و در واقع سیاسی غرب را پخش کرد و بخشهایی از عملکرد جریان روشنفکري سکولار طیّ دو سه دهۀ اخیر را بر ملا
ساخت. اعترافات پخش شده اگرچه براي عموم مردم تازگی داشت و شنیدنی به نظر میرسید امّا، براي کسانی که طیّ سالهاي
را در وظیفۀ خود آورده بودند نه تنها « انجام مطالعات فرهنگی و شناسایی نقش جریان روشنفکري در مناسبات مردم ایران » ، متوالی
تازگی نداشت بلکه داغ دلشان را هم تازه میکرد. طیّ بیش از بیست سال، جمعی از محققان و پژوهشگران حوزة فرهنگ و تفکر،
به « استکبار، عملکرد غرب و نقش جریانات روشنفکري سکولار در ایران » حاصل مطالعات و تحلیلهاي جدي خود را دربارة
صورت مستند و مستدل از طریق مطبوعات و کتب فراروي مردم و دستاندرکاران و مسئولان امور فرهنگی کشور قرار دادند لیکن،
علیرغم حجم و گسترة اطلاعات و تحلیلهاي ارائه شده، رنج و نگرانی و قلم این گروه به جایی رفت و طرح و برنامه سازمانها و
دستگاههاي فرهنگی رسمی به جایی دیگر. این اعترافات تنها گوشۀ کوچکی از یک وجه تلاش غرب براي هجمۀ فرهنگی به ایران
را نمودار میساخت. اگر سایر وجوه کشف و بیان شود بخش عمدهاي از برنامههاي جاري و ساري در حوزة فعالیت رسانهها، تعلیم
و تربیت، دانشگاه، برنامهریزي اجتماعی و ... متوقف و یا مورد ارزیابی مجدد قرار میگیرد. مطالعات و تحقیقات نشان میدهد که:
از نیمۀ اوّْل دهۀ شصت، جریان روشنفکري سکولار و تابعان نابخرد آنان با جدیت تمام تلاش خود را مصروف اجراي برنامههاي
زیر کردهاند: 1. حفظ و تقویت نظام آموزشی سکولار و سرفصلهاي درسی دانشگاهها، 2. شناسایی و تربیت دانشجویان مستعد
مبتنی بر خطّ مشی سکولاریستی و اخلاق لیبرالیستی، 3. انتشار آثار قلمی با همان خطمشی سابقالذّکر در حوزههاي ادبیات، فلسفه،
در موضوعات مختلف، 5. نفوذ در (NGO) علوم اجتماعی، سیاست و هنر، 4. ایجاد و تقویت سازمانهاي فعال غیر دولتی
دستگاههاي دولتی و کاشتن عوامل منتسب به خود در پستهاي حساس، 6.اخذ پروژههاي مختلف پژوهشی از سازمانها و نهادها و
ارائۀ رسایل و کتب مبتنی بر دریافتهاي ویژه خود، 7. منفعل ساختن برخی مدیران و مسئولان در برابر پروژهها، برنامهها و
طرحهاي ویژه مبتنی بر خاستگاه سکولاریستی و لیبرالیستی، 8. حضور جدي، با چراغ خاموش، در نقاط حساس و مؤثر سازمانهاي
فرهنگی، رسانهها، مراکز آموزش عالی و ...، 9. تضعیف جریانات، نهادها و اشخاص حقیقی و حقوقی اصولگرا به طرق مختلف،
10 . ناکارآمد نشان دادن آموزهها و دستورات دینی اسلام براي ایجاد سازمان اجتماعی، محقق ساختن عدالت، انجام اصلاحات
اجتماعی و ...، 11 . ایجاد ستون پنجم (خط نفاق، جاسوسی، خبرچینی) به نفع آمریکا و انگلیس، 12 . ایجاد فرقهها و دستههاي
صفحه 7 از 57
زیرزمینی و جذب جوانان مستعد، 13 . ایجاد جریانات اجتماعی در نقاط عطف مختلف و جلب همراهی و مساعدت سازمانهاي
جهانی، ماسونی و صهیونی براي پیشبرد اهداف خود (غائلهها)، 14 . شکار نخبگان جوان، مهیا ساختن آنها براي مهاجرت و ایجاد
پل ارتباطی مناسب براي خروج آنها از کشور 15 . ساخت و پرداخت محصولات و آثار به ظاهر هنري، سینمایی، موسیقایی و ...
براي تقویت جریانات دلخواه و مقابله با جریانهاي اصولگراي مذهبی، 16 . تخریب شخصیت اجتماعی، علمی و اخلاقی مردان و
زنان مؤثر، مؤمن و کارآمد در حوزههاي مختلف، 17 . ... عوامل مختلفی دست در گردن هم در محقق شدن هر یک از بخش و
برنامههاي سابقالذکر مؤثر بوده و هست. مراجعۀ سادة هر یک از مشاوران مردان صاحب نام و جاه، به حجم کثیر آثار مستند
محققان و بررسی آثار منتشر شدة آنها میتوانست ضمن مصونیت بخشی، از بروز ضایعات جبرانناپذیر در حوزة فرهنگ و مناسبات
و معاملات ایران اسلامی جلوگیري نماید. بیگمان عوامل مختلفی دست در گردن هم در محقق شدن هر یک از برنامههاي
سابقالذکر و مطلوب غرب موثر بوده و هست، از جمله: الف) سرمایههاي مادي و حمایتهاي معنوي غرب استکباري از جریان
روشنفکري سکولار، ب) عوامل تربیت شده و مأمور در سطوح مختلف اجتماعی، ج) پسمانده آموزههاي ماسونی و روشنفکري در
ذهن و زبان دانشآموختگان علوم جدید و در میان کتب و منشورات رسمی و غیر رسمی آموزشی، د) غفلت از نقد بنیادین ساختار
نظام و سازمانهاي آموزشی، اجتماعی، فرهنگی و ایجاد تحول اساسی در آنها، ه) غفلت از ضرورت تدوین استراتژي فرهنگی با
چاشنی ندانم کاري و سهلانگاري برخی اشخاص حقیقی و حقوقی و ... پیامدهاي هر یک از بندهاي شانزدهگانه قابل بررسی و
مطالعه است. در اینجا به عنوان نمونه تنها یکی از هزاران موضوع را خیلی مختصر بررسی میکنیم: از آخرین سالهاي دهۀ شصت با
کردند. در این ماجرا مطبوعات متمایل به « مسأله » را براي نظام اسلامی ایران تبدیل به « جوانان و زنان » ظرافت و زیرکی تمام موضوع
همراه با طرح « سازمانهاي جهانی همسو » جریان روشنفکري نقش عمده داشتند. انتشار تحلیلها و مقالات پا به پاي فشارهاي
شرایط مصنوعی و مواضع انفعالی را بر نظام و دستاندرکاران و مسئولان تحمیل نمودند تا « مسایل حقوقی و حقوق جوانان و زنان »
فراهم شود. امروزه، در آخرین سال از دهۀ سوم انقلاب، چه « تصمیمسازي متناسب با خاستگاه آنان » در پی آن مقدمات لازم براي
است، نادیده بگیرد •؟ امواج متلاطم اشتغال، ازدواج و « تصمیمسازي در موضع انفعالی » کسی میتواند نتایج زیر را که حاصل
طلاق جوانان • وجود لشکري از دختران تحصیلکرده، شاغل امّا بدون شوهر و با توقعات ویژه در سراسر کشور • حضور لشکري
از پسران جوان، فاقد شغل و ناتوان از ازدواج در میان کوي و برزن • سرمایههاي راکد و بلوکه شده غیر قابل استفاده (تحصیل
کردههاي خانهنشین •) تحصیلکردههاي صاحب مدرك امّا فاقد توانایی حرفهاي در رشته و مشاغل مختلف • روابط قابل نقد و
قابل بررسی جاري در سازمانهاي اداري، موسسات و در میان کوي و برزن • ناهنجاريهاي خانوادگی، ازدیاد طلاق، بچههاي
طلاق و • ... کاهش سن اعتیاد، جرم و جنایت سازمانیافته و ... سالهاي زیادي را از دست دادهایم و موقعیتهاي ویژهاي را براي
هر « سیر تحول تاریخی و فرهنگی » اصلاحگري امور مبتنی بر خاستگاه دینی و پیراسته از شائبههاي غربزدگی چند وجهی. مطالعۀ
یک از موضوعات و مناسبات میتوانست ما را در شناسایی موضوع، نقاط عطف طیشده و چه باید کردها یاري دهد. چنانچه پاي
» میتوانست ما را از غلتیدن در دام « تدوین استراتژي مبتنی بر تحقیقات بنیادین دینی و پژوهشهاي کاربردي میدان » فشاري بر
استراتژي رویکرد » و حداقل قابل نقد جدي در امان نگه دارد. براي مثال؛ آیا نمیتوان در صحت و سلامت « استراتژيهاي وارداتی
را آنهم پس از آشکار شدن پیامدهاي دهشتناك آن، مورد تردید و بازبینی شناخت؟ مباحثی از این قبیل ،« به صنعت اتومبیل سازي
بسیارند و متأسفانه، نقد جریان و خاستگاه روشنفکري سکولار و مبتلا به اخلاق لیبرالیستی هیچگاه جدي تلقی نشد. در حالی که
پیامدهاي این جریان و حضور آشکار و نهانش در میان مناسبات فردي و جمعی مردم آشکار شده است. نباید از یاد برد که تاریخ
آینده، تاریخی دینی است. تاریخی که تفکر وحیانی و فرهنگ ولایی آن به انتظار دراز بشر خاتمه میدهد و موعود مقدس را
تاریخ خودبنیاد غربی، به سر آمده؛ تاریخی که تفکر » میداندار همۀ تحولات میسازد. نباید از این موضوع غفلت کرد که
صفحه 8 از 57
اومانیستی و فرهنگ لیبرالیستی را بر بشر چیره ساخت و پیامدهاي زندگی مدرن و تکنولوژیک روشنفکرانهاش بحران را قرین همۀ
دربارة امام مبین و قطب « تولّی » و اعلام « تاریخ دیروز » جستن از « تبرّي » ساعات و آنات حیات آنان ساخت. و ما ضرورتاً ضمن
میتوانیم خود را شایستۀ لباس و کسوت منتظران بشناسیم. انشاءالله سردبیر « تاریخ فردا »
تشرف، آري یا خیر؟
گفتوگو با حجتالاسلام و المسلمین عبدالقائم شوشتري لطفاً در ابتدا، عالم غیب را براي ما تعریف بفرمایید؟ هستی به دو قسمت
آنچه در رابطه با ماوراء الطبیعۀ است، عوالم غیبی به شمار میرود و آنچه مربوط به عالم .« ماوراء طبیعت » و « طبیعت » : تقسیم میشود
ماده است، طبیعت نامیده میشود. آیا عوالم غیبی و ساکنان عوالم غیبی قابل دسته بندي و معرفی هستند؟ معرفی و دسته بندي آنها
. چگونه است؟ ساکنان عالم غیب را میتوان به این شکل دستهبندي کرد: 1. عقول دهگانه؛ بنا به قول فلاسفه؛ 2. ارواح زکیّه؛ 3
ارواح خبیثه؛ 4. أجنّه (جنینهاي فوت شده) مسلمان؛ 5. أجنّۀ کافر؛ 6. ابلیس و ذریّۀ ابلیس؛ 7. ملائکه که خود هزاران رقم هستند؛
8. حوریان بهشتی؛ 9. غلامان بهشتی؛ 10 . عالین که در هنگام سجده ملائک به آدم صفیالله، مأمور بر سجده نبودند. خداوند در
قرآن کریم خطاب به شیطان میفرماید: أستکبرت أم کنت من العالین. 1 آیا تکبّر نمودي یا از جملۀ عالین (برتران) بودي؟ 11 . و
هزاران نوع از انواع مخلوقات که هیچ کدام نامشان مطرح نیست. ماوراء الطبیعه مجموعاً بزرگتر از طبیعت است و ما وقتی در
رابطه با وسعت عالم طبیعت حیران بمانیم در رابطه با عالم ماوراء الطبیعه بیشتر دچار حیرت میشویم. ما در منظومهاي ساکن هستیم
که قطر آن چندین سال نوري است. در کهکشانی که منظومۀ ما قرار دارد، صدها منظومه، مانند منظومۀ ما وجود دارد. اگر
کهکشانها را در نظر بگیرید، میبینید که بیش از ششصد کهکشان تاکنون کشف شده که بعضی با چشم مسلح قابل رؤیت و
بسیاري نیز قابل رؤیت نیستند. که اینها با فاصلههاي بسیار زیاد از همدیگر واقع شدهاند و بالاخره صرفنظر از عوالم ربوبی که اصلًا
ما به آنجا راه نداریم. عوالم غیب یعنی عالم ملکوت، عالم جبروت و عوالم دیگر غیبی، اصلًا قابل مقایسه با عالم طبیعت نیستند.
طبیعت با همۀ وسعتش در مقابل عالم ملکوت هیچ است. لطفاً مختصري دربارة هر دسته توضیح بدهید، چون برخی از آنها نظیر
اگرچه زیاد به کار میرود، امّا چندان شناخته شده نیستند؟ انبیاء(ع) چون خودشان ملائک را مشاهده و با آنها صحبت ،« کروبیّان »
کردهاند؛ به خصوص وجود نازنین حضرت خاتم انبیاء(ص) و در شب معراج که از مخلوقات عجیب خلقت بازدید فرمودند و حتّی
به موجوداتی برخورد کردند که نه جزء ملائک بودند، نه جزء عالین و نه جزء کروبیّان؛ و هیچ جا هم اسمشان نیامده است. البته
آنان میتوانستند مطرح بکنند، امّا اگر مطرح میکردند، هیچ درکی از آنها پیدا نمیکردیم. ما ملائک را تا حدّي میشناسیم و
اجمالی از اوصاف آنها را داریم. در تاریخ نبوت انبیاء(ع)، از تورات گرفته تا قرآن کریم، همه جا بحث ملائک مطرح است. هر
کس به میزان وسع درك خودش، برداشتی از ملائک دارد. امّا در رابطه با سایر مخلوقات، نه اسم آنها را شنیدهایم و نه جایی
خواندهایم، و نه انبیاء(ع) فرمودهاند. شاید بر انبیاء به استثناي خاتم الانبیاء(ص) و انبیاي اولوالعزم(ع)، همۀ این عوالم کشف نشده
باشد ممکن است بخشی از آنها برایشان مکشوف شده باشد چه رسد به ما که خاكنشین و اهل طبیعت و اهل ناسوت هستیم. از
در کتاب انسان موجودي ناشناخته میگوید که در بدن هر انسانی « آلکسیس کارل » . عالم خود و حتّی از جسم خویش خبر نداریم
ده میلیون میلیارد سلول وجود دارد. ما حتّی از تصوّر این رقم عاجزیم. ده میلیون میلیارد خیلی عجیب است. این همه عجایب در
جهان خلقت طبیعت وجود دارد که ما به آن احاطه نداریم؛ چه رسد به ماوراء طبیعت. امّا از مجموع آیات و روایات و فرمایشهاي
چهارده معصوم(ع) و انبیاء به این نتیجه میرسیم که خداوند متعال، مخلوقاتی دارد که هر یک از آنها داراي قدرتهاي فوقالعاده
هستند، و خودشان هم به این دلیل که از اصناف مختلف هستند، همدیگر را درك نمیکنند. بلاتشبیه مثل اینکه ما به کرة مریخ رفته
باشیم و کسی از زمین بیاید و براي ما چگونگی زمین را تعریف کند و بگوید در کرة زمین موجوداتی هستند غیر از بشر که زندهاند
صفحه 9 از 57
گفته میشود. شنونده مریخی فکر میکند که شاید حیوانات همگی به یک رقم موجود « حیوانات » و حرکت دارند، و به آنها
هستند، در حالیکه خود حیوانات، عجیب و متفاوتند. حیوانات برّي (خشکی) و بحري (دریا) اقسام و انواع متفاوتی دارند که شاید
به هزاران نوع برسد. خود این حیوانات هیچ اطلاعاتی از عالم همدیگر ندارند. مثلًا مار هیچ اطلاعاتی از عالم اسب ندارد و اسب نیز
از عالم مار بیاطلاع است و تنها این را میداند که مار، دشمن وي و جانوري گزنده است. یا مثلًا برخی از مخلوقات هستند که
قدرتهاي فوقالعادهاي دارند که حتّی ما انسانها فاقد آن هستیم مثل حسّ ششم؛ گر چه بشر هم حسّ ششم دارد، امّا در مقابل
برخی حیوانات، این حس بسیار ضعیف است. عوالم غیب و شهود هر دو مهماند، امّا عالم ماوراءالطبیعه مهمتر از طبیعت است.
چطور میتوان با آن موجودات ارتباط برقرار نمود؟ چون بنده هیچیک از این نحو ارتباطها را ندارم، پاسخی هم براي این پرسش
ندارم، امّا میدانم همه چیز براي همه کس امکانپذیر است. اگر شخص راستگویی آمد و به شما گفت: من ملک را مشاهده
کردهام، تعجب نکنید و آن را غیر ممکن ندانید. اصل ماجرا ممکن است و بحث در این است که آیا ادّعاي او راست است. البته
باید بدانیم که ما براي هیچکدام از این بازيها خلق نشدهایم. خداوند متعال در قرآن کریم فرمود: و ما خلقت الجنّ و الإنس إلّا
لیعبدون. 2 و جنّ و انس را نیافریدم جز براي آنکه مرا بپرستند. ما را براي بندگی آفریدهاند. ما باید دائم در حال مراقبه و محاسبه
باشیم تا شاید لیاقت ملاقات خدا و ملاقات حضرت مهدي(ع) را پیدا بکنیم و اگر این سعادت نصیب ما نشد لااقل انجام وظیفه
کرده باشیم. زمانی من امام جمعه دورود بودم. یک بار رانندهاي از طرف سپاه و با ماشین سپاه آمده بود و ما از تهران به سمت قم
میآمدیم. اوّل اتوبان تهران قم، دیدیم یک طلبۀ سیّدي، ایستاده و منتظر ماشین است. ما چون به سرعت میرفتیم، اوّل از ایشان ردّ
شدیم. من به آقاي راننده گفتم: لطفاً نگهدار و این آقا را سوار کن. نگه داشت و دنده عقب گرفت. آن سیّد هم فهمید که ما براي
او نگه داشتیم، به سرعت آمد و من هم به احترام ایشان از صندلی جلو پیاده شدم و عرض کردم شما بفرمایید و جلو سوار شوید.
فرمودند: نه، من میخواهم پهلوي شما بنشینم. ایشان حتّی سؤال هم نکرد و من از این تعجب میکنم. و حالا چطور شروع کرد؟
فرمود که: اگر به این مردم بگویی، فلانی اسم اعظم بلد است، تعجب کرده، حتّی تکذیب میکنند. در حالی که تعجب از این
نیست که کسی اسم اعظم را بلد است، بلکه اگر گفتند فلانی اسم اعظم را بلد نیست، تعجب کنید. باز دوباره فرمودند: اگر به این
مردم بگویی فلانی ملائکه را میبیند، تعجب میکنند و حتّی تکذیب میکنند. اینکه تعجب و تکذیب ندارد، تعجب از این است که
چرا دیگران نمیبینند. بشر خلق نشده که اینقدر کور و نابینا باشد. و ادامه دادند: اگر به این مردم بگویی، فلانی طیالارض بلد
است، تعجب ندارد. تعجب از این است که چرا اینان بلد نیستند. چون بنا نبوده که اینطور باشد. تا آن جا که یادم هست، ایشان پنج
مثال ذکر کردند. همچنین فرمودند: اگر به این مردم بگویی، فلانی امام زمان(عج) را میبیند، تعجب میکنند و تکذیب مینمایند،
اینکه تعجب ندارد. عجب آن است که چرا همه نمیبینند؟ آیا میشود که امام غایب باشد و پس از این همه مدّت، ما ایشان را
نبینیم. ما در این گفتوگو بودیم که به دروازة قم رسیدیم. بس که در این سفر به ما خوش گذشت، انگار که این مسیر بیش از پنج
دقیقه به طول نینجامید. یک لحظه به ذهنم خطور کرد که نکند ایشان خود حضرت(ع) هستند. در قیافهشان که دقت کردم، فهمیدم
که حضرت نیست. البتّه من چند نکته دیگر در ایشان دیدم که نشان میداد حضرت نیست؛ چون حضرت مهدي(ع) بر گونۀ
راستشان خال زیبایی دارند که ایشان نداشت. دوم اینکه ایشان پنج، شش مثال زدند که لزومی نداشت در بحث اینقدر ریز شده و
مثال بزنند. به این دلیل که یکی از نشانههاي امام(ع) این است که کم صحبت میکنند. اگر بتوان مطلبی را با یک جمله تفهیم کرد،
همان یک جمله کافی است. من همان جملۀ اوّل را که گفت منظورش را تا آخرفهمیدم. کارهاي حضرت(ع) بسیار حکیمانه است.
وقتی به دروازة قم رسیدیم، بنده عرض کردم آقا جان! شما کجا تشریف میبرید تا ما مسیر را عوض کنیم و ابتدا شما را برسانیم،
آنگاه به مسیر خودمان ادامه دهیم. گفت: شما مسیر خودتان را ادامه بدهید، من هر جا خواستم، پیاده میشوم. وقتی ما به پمپ بنزین
داخل شهر رسیدیم، ایشان گفتند: نگه دارید. من پرسیدم: اسم شریف شما چیست؟ پاسخ داد: معذورم بدار. گفتم: آدرس، تلفن؟
صفحه 10 از 57
فرمود: اگر خدا بخواهد دوباره همدیگر را خواهیم دید. من یقین کردم که ایشان حضرت نیستند، امّا مطمئن شدم که ایشان آدم
فوقالعادهاي است. چون در افکار من تحوّل عجیبی ایجاد کرد و این حرفها براي من خیلی سنگین و بزرگ آمد. اگر به من
بگویند، فلانی هم اسم اعظم بلد است و هم طیالارض میداند و هم خدمت آقا امام زمان(ع) میرسد هیچ تعجب نمیکنم. بالاخره
هر کس نان کار خودش را میخورد: فمن یعمل مثقال ذرةٍ خیراً یره. 3 نکتۀ جالب اینکه بعد از پیاده شدن ایشان، من داشتم دربارة
این قضیه فکر میکردم که آقاي راننده گفت: حاج آقا متوجه شدید، چه اتفاقی افتاد؟ گفتم: چه شد؟ گفت: ما از اوّل اتوبان تهران
تا قم بیش از پنج دقیقه در راه نبودهایم، بیآنکه قبلًا من به راننده این مطلب را گفته باشم. چون اگر من میگفتم ممکن بود کسی
بگوید شما به راننده القا کردهاي. در حالی که این براي خود من هم سؤال بود. لذا پرسیدم: نه، از بس که به ما خوش گذشته،
اینطور به نظرمان آمده است. هنوز هم با گذشت سالها، هر وقت همدیگر را میبینیم، ایشان به یاد آن خاطره است که ده سال
پیش اتفاق افتاد. ارتباطهایی که به وجود میآید، بیشتر از سمت عالم ماده با عالم غیب است یا حالت دو طرفه دارد؟ احتمال هر دو
وجود دارد، ولی عمدتاً از آن طرف است. در حقیقت ماوراء الطبیعه، حاکم بر طبیعت است. هر گونه حرکت و جنب و جوش در
طبیعت، ریشه در آن عالم دارد. سلسله جنبان آن طرف است. گر چه وصالش نه به کوشش دهند هر قدري که توانی بکوش واقعاً
هم همینطور است. کسانی که دستشان در دست ملکوتیان باشد، اوضاعشان با بقیه متفاوت است. خود حضرت هم ذووجهین
هستند، یعنی وجه یلیالحقّی دارند و وجه یلی الخلقی. همۀ چهارده معصوم(ع) هم همینطور هستند. انسانهاي کمال یافته هم یا آن
طرفی میشوند یا این طرفی. چگونه امر بر انسان مشتبه میشود و این اشخاص را با اشخاص دیگر مثل ائمۀ معصومین(ع) اشتباه
میگیرد؟ انسان باید دائماً به خداوند عرض کند: ایّاك نعبد و ایّاك نستعین. 4 خدا باید کارها را انجام دهد، خداوند باید دست ما
را بگیرد. اگر عنایات خدا و عنایات حضرت بقیۀالله(ع) که مظهر خدا هستند، نباشد؛ اصلًا نمیشود کاري کرد. باید دعاي و ما
توفیقی إلّا بالله علیه توکّلت و إلیه أنیب. 5 و توفیق من جز به [یاري] خدا نیست. بر او توکل کردهام و به سوي او باز میگردم. یا ذکر
إلهی لا أملک لنفسی نفعاً و لا ضرّاً و لا موتاً و لا » : و این جملۀ پیامبر(ص) که میفرمود « لاحول و لا قوّة إلّا بالله العلیّ العظیم » شریف
أعوذ بالله السمیع العلیم مِن همزات الشیاطین و اعوذ بک یا ربَّ ان یحضرون انّ الله هو السمیع » : یا ذکر شریف «. حیو?ةً و لا نشوراً
از جملۀ دعاها و اذکاري هستند که از طریق آنها باید به خدا پناه بجوییم اگر خدا عنایت نکند، انسان اشتباه میکند. شیطان « العلیم
را میبیند و گمان میکند العیاذ بالله امام زمان(ع) را دیده است. سالها پیش در شهري نابینایی بود که در کنار خیابان نشسته
بود. صداي پایی شنید، فهمید که عابري در حال عبور است. سلام داد با اینکه نمیدیدکیست؟ آن عابر جواب سلام داد و گفت:
فدایت شوم، دامنت را بده من بر چشمانم » : چه میخواهی؟ گفت: شما کی هستید؟ فرمود: من حضرت خضر(ع) هستم. گفت
دامنش را گرفته و بر چشمانش مالیده و شفا یافت. بعد که به احترام حضرت خضر(ع) بلند شد و «. بکشم تا چشمانم خوب شود
ایستاد. آن شخص گفت: من ابلیسم، نه حضرت خضر(ع). آن مرد گفت: تو هر که میخواهی باش، من حاجت خود را از حضرت
خضر(ع) گرفتم. ممکن است بعضی اوقات، چنین اشتباهاتی پیش بیاید. یعنی شیطان خودش را نشان داده و ادّعا کند من امام
زمان(ع) هستم. ما هم که امام زمان(ع) را ندیدهایم، به اشتباه بیفتیم. سالک باید دائماً خودش را به خدا بسپارد و از خداوند استمداد
کند. به اعتقاد بنده در بین عبادات مستحبی عبادتی به عظمت نافلۀ شب و به عظمت نماز امام زمان(ع) نیست. نماز امام زمان(ع) که
تا زمان ایشان از طرف معصومین(ع) ارائه نشده بود و خود ایشان ارائه کردند و این نماز از تعلیمات ویژة امام مهدي(ع) است،
به محضر مقدّس خداوند عرض میکنیم ،« إیّاك نعبد و إیّاك نستعین » اهمیّت فوقالعادهاي دارد. در دویست مرتبهاي که میگوییم
که ما فقط تو را میپرستیم و فقط از تو یاري میطلبیم. هیچ کس دیگر کاري نمیتواند بکند. حتّی خود امام زمان(ع) هر کاري
میکند، حول و قوهاش از خداست. امدادهاي خداست و تکیه بر خدا و حول و قوّة خدا دارد، ایشان مأموریّت سنگین خودشان را
انجام میدهند. آیا نمونههاي دیگري از این اشتباه گرفتنها در خاطر دارید؟ بله. زمانی که سیّد علی محمّد باب شیرازي در کربلا
صفحه 11 از 57
ادّعاي بابیّت کرد، در نجف، طلبهاي بود که بسیار روزه میگرفت، و بسیار برنامههاي ذکر و دعا و امثال اینها داشت. امّا تحت
اشراف استاد شایستهاي کار نمیکرد. سرِ خود، نمازها و عبادات مستحبی را انجام میداد و روزه میگرفت. یک شب که در اتاق و
پنجره بسته بود، دو نفر مثل ملائکه از سقف پایین آمده، به او میگویند که تو عبد منتخب خدا شدي. این شمشیر را بگیر و به منزل
فلان مرجع دینی برو و در خانهاش را بزن و گر چه وقت خواب است و خوابیده امّا بیدارش کن و تا او را دیدي، با شمشیر گردنش
را بزن. این فرد هم گول خورده و شمشیر را برداشت و رفت. تابستان بود و هوا گرم و مردم از نیمۀ شب به بعد میتوانستند بخوابند.
شب از نیمه گذشته بود و تازه آقا به بستر خواب رفته بود و در عالم خواب و بیداري بود که این شخص در زد. آقا عبایی بر دوش
انداخته و دم در آمدند. وي که خیلی مرد خوش اخلاق و خوبی بوده، میگوید: چه فرمایشی داري؟ این طلبه تا چشمش به آقا
افتاد، معنویت ایشان باعث شد بگوید: ببخشید! من بیجا مزاحمتان شدم. مسئلهاي میخواستم بپرسم که یادم رفت. دو مرتبه میآیم
و میپرسم. ایشان میگوید: برو پسر جان و هر وقت یادت آمد بیا و بپرس. من در خدمتتان هستم. این فرد برگشت و در راه با
خودش گفت: اگر من این مرد را کشته بودم، از کجا معلوم که اشتباه نکرده باشم. به منزل رفت و همین که در اتاق را بست، آن دو
ملک باز آمدند. البته ملک نبودند، بلکه شیاطین بودند و او تصوّر میکرد آنها ملک هستند. آنها گفتند: چرا فرمان را اجرا نکردي؟
برو و زود اجرا کن و الّا مورد غضب امام زمان(ع) واقع میشوي. این بندة خدا که ساده بود، باز بلند شد و رفت. 1 دفعۀ دوم رفت و
این بار وقتی آقا آمد بیرون، گفت: آقا حلالم کنید، من دو دفعه است که شما را از خواب بیدار کرده و مزاحمتان شدهام. دیر وقت
است و اصل قضیه این طور است، و قضیه را براي آقا تعریف کرد. ایشان گفت: پسر جان! اینها از طرف شیطان آمدهاند. اینها
بندگان خدا نیستند. شما که پیغمبر نیستی که ملک بر تو نازل شود. خود همین که اینها آمدهاند، دلیل بر این است که از طرف
شیاطین آمدهاند. حالا برو و تا آمدند، شما فلان ذکر را بگو تا از شرّ آنها محفوظ بمانی. 2 وقتی آن طلبه وارد حجره شده و در را
بست براي بار سوم آن دو ملک قلابی از سقف پایین آمدند و به او تشر زدند: چرا اجرا نکردي؟ بعد هم گفتند: این شخص قابل
هدایت نیست، برویم سراغ سیّد علی محمّد باب شیرازي. فرداي آن روز، سر و صدا برآمد که در نجف، طلبهاي که از شاگردان
سیّد کاظم رشتی بوده و شیخی سبک بوده، ادّعا کرده است که من باب امام زمان(ع) هستم. در ضمن هجده ماه تبلیغات، تنها چند
نفر به ایشان گرویدند و این مقدمۀ ادّعاي بعدي ایشان شد که گفت: من خود امام زمان هستم. بعد از مدّتی گفت: من پیغمبر خدا
هستم و بعد از مدتی گفت: من خود خدا هستم. فراموش نکنیم ساکنان ملکوت، قدرتهاي مخصوص به خود دارند و حتّی هر
شیطان نیز کارهایی میتواند انجام دهد و انسان باید با توکل به خدا راه برود و استاد صالحی داشته باشد که مسائل را با وي در
میان بگذارد. حالا اگر استاد هم نبود، با علمایی که مورد وثوق هستند، مشورت کند. چیزي که تذکر آن بسیار لازم مینماید، این
است که حضرت مهدي(ع) در ایّام غیب، ما را به کی سپرده است؟ و امّا الحوادث الواقعه فارجعوا فیها إلی رواة حدیثنا فإنّهم حجّتی
علیکم و أنا حجّۀالله علیهم، اما در خصوص مشکلات و پیشامدهاي خود، به مجتهدان در احادیث،(مراجع تقلید) مراجعه کنید. همانا
باید حتماً به مراجع تقلید مراجعه کرد، مرجع جامعالشرایطی که از «. آنان، حجّت میان من و شما و من حجّت میان خدا و آنان هستم
مسائل عرفانی و معنوي هم اطلاعات مف ّ ص لی داشته باشد. اوست که میتواند راهنماي خوبی باشد. چرا که زحمت کشیده، مطالعه
هم داشته، ریاضت هم کشیده و بزرگانی را هم دیده است. انسان ، معصوم نیست که اشتباه نکند. هر جا که خود انسان احساس
کرد که دارد اشتباه میکند، حتماً خودش را به یکی از مراجع برساند. الحمدالله نعمت هم که فراوان است. در قم، مشهد، نجف،
تهران شخص به یکی از مراجع رجوع کند و بگوید که مثلًا فلان مسأله و مشکل پیش آمده است. مثل همان شخص که گفت: من
سه شب است که دارم اینها را میبینم، اینها چی هستند ملائکاند، اجنّهاند، شیاطیناند؟ نباید تکرو بود. یکی از اساتید بزرگوار ما
میفرمودند: این شخص چنین و چنان کرد. امّا چون آن فرد متشرع و متدیّن بود، نگذاشته که پرت شود و اگر خداي نخواسته امر
آن دو شیطان را اجرا کرده بود و آن مرد را شهید نموده بود، آن وقت دیگر، ایمانی برایش باقی نمیماند و جزء حزب شیطان قرار
صفحه 12 از 57
میگرفت. ادامه دارد
بخوان به نام رهایی!
سید مهدي شجاعی بخوان به نام رهایی! بخوان به نام بلوغ! بخوان به نام صاعقه در التهاب شب. بخوان به نام ساقه امید در
پهندشت یأس! بخوان به نام خالق خورشید، و عشق را به اسم اعظم معشوق، از پس یلداي بیتنفس دیجور، نورباران کن! بخوان
نبی گرامی! بخوان رسول عشق و امید! بخوان به نام نامی توحید! تو خواندي، هرم صداي تو قندیلهاي سکوت را ذوب کرد. آواي
کشانید؛ انبیا انگشت « حرا » مهربان تو فضاي میان زمین و آسمان را عطرآگین نمود. بوي خوش عشق ملایک بیتاب را به طواف
حسرت به دندان گزیدند؛ ابراهیم و اسماعیل از آنکه: حرا بود و ما به مرمت کعبه ایستادیم؟ موسی از آنکه: به طور، چرا رفتیم؟
عیسی از آنکه: آنچه در زمین یافتنی بود، درآسمان چرا میجستیم؟ و در این میانه تنها خاطر خدا بود که راضی بود، چرا که
رحمت واسعه خویش را نمود عینی بخشیده بود. فرشتگان برخی به رضایت بیسابقه خدا سجده میبردند؛ بعضی عرق از جبین
پیامبر میستردند؛ عدهاي گوش به لطافت این معاشقه میسپردند و برخی از آنکه معشوق خداوند را در زمین میدیدند نه در میان
خویش خون دل میخوردند. جبرئیل چه ذوق کرده بود که پیام عاشق و معشوق را بر بال امانت خویش به یکدیگر میرساند.
آري، تو که خواندي، آسمانیان، زمینیان اهل دل را به پایان شب سیاه بشارت دادند، عرشیان که هلهله میکردند فرشیان را مژده
2 مردانی از شرق اي پیامبر! سلام بر تو که وعدههاي تو را با دستهاي لرزان خویش لمس .« قد جائکم من الله نور » : آوردند که
از یاد نبردهایم. سلام بر تو! سلامی به « از شرق، کسانی راه را براي ظهور مهدي(ع) هموار میکنند » میکنیم. ما فرموده تو را که
ابوذر! میدانی چه اندیشهاي مشغولم داشته » : طراوت خونهاي جوانانمان. حاشا که از یاد ببریم آن منظره را که به ابوذر فرمودي
است و پرنده اشتیاق دلم به کدام سوي پر میکشید؟ دلم به شوق دیدار برادرانی میتپد که بعدها خواهند آمد، مقامشان همسنگ
مقام انبیاست و منزلتشان در نزد خدا منزلت شهدا. از پدر و مادر و برادر و خواهر خویش به خاطر جلب رضاي خدا دست میکشند
و آنچه مال در خورجین تملک دارند، فداي خدا میکنند. در مقام خشوع در مقابل خداوند تا اوج ذلت رشد میکنند، دل از دنیا و
اي پیامبر! از یادمان نمیرود آن .«... مافیها میکنند... دلهایشان رو به سوي خدا دارد، جانهایشان از خداست و دانششان براي خدا
خاطره را که آنقدر از صفات این عزیزانت مشتاقانه گفتی که اشک در چشمانت نشست و همان حال که زمین اشکهاي مبارك
خداوندا! حفظشان کن و یاریشان فرما در نبرد با دشمنان و چشمم را به دیدارشان در » : تو را در بغل میفشرد دعایشان فرمودي
پیامبر! عزیز خداوند! معشوق معبود! سلام بر تو! تو که قرنها پیش براي این عزیزانت گریستی و دعایشان .« قیامت روشن کن
فرمودي و میدانستی و میدانی که حیات و نصر و فتحشان به پشتوانه دعاي توست، اکنون در این مخاطرات رهایشان نکن.
2. سووره مائده ( 5) آیۀ 15 .برایتان از . پینوشتها: 1. مهدي شجاعی، خدا کند تو بیایی، تهران، نشر نیستان، 1378 ، چ 3، صص 5و 6
. جانب خدا نوري آمده است. 3. خدا کند تو بیایی، صص 15 17
کسیجزمننیست! - احتجاج امیرالمومنین(ع)
2 آمده است: در روز شورا، نزد علی در خانۀ شوري بودم، پس شنیدم « عامربن واثله » در بعضی از کتابهاي اهل سنّت 1 به نقل از
من با شما با دلایل و حجّتهایی سخن میگویم، که هیچ عرب و عجمی از شما نتواند در این » : که علی خطاب به مردم میگفت
احتجاج تغییري بدهد. اي مردم، خدا را گواه میگیرم و میخواهم که با در نظر گرفتن خدا بگویید که آیا در میان شما کسی هست
خداوند را گواه میگیرم، کدام یک از شما در بهشت، » : فرمود .« نه به خدا قسم » : گفتند «؟ که توحید خدا را قبل از من پذیرفته باشد
شما را به خدا، هیچ یک » : فرمود «. به خدا قسم هیچ کس ندارد » : گفتند «؟ همراه با ملائکه، برادري مثل برادر من، جعفر طیار دارد
صفحه 13 از 57
شما را به » : فرمود «. پروردگارا، نه » : گفتند «؟ از شما، مثل من، عمویی چون حمزه، شیر خدا و شیر پیامبر خدا و آقاي شهیدان دارد
شما را » : فرمود «. پروردگارا، نه » : گفتند ؟« خدا، کسی از شما، همسري چون فاطمه زهرا، دختر پیامبر و بانوي زنان اهل بهشت، دارد
گفتند: «؟ به خدا، کسی از شما هست که فرزندانی چون دو فرزند من، حسن و حسین که آقاي اهل بهشت هستند، داشته باشد
«؟ شما را به خدا، کسی در میان شما جز من هست که ده بار با پیامبر نجوا کرده و هر بار صدقهاي داده باشد »: فرمود «. پروردگارا، نه »
شما را به خدا، به جز من کسی در میان شما هست که رسول خدا(ص) دربارهاش گفته باشد، هر » : فرمود «. پروردگارا، نه » : گفتند
که من مولاي او هستم، این علی مولاي اوست، و خدایا هر که با او دوستی کند تو با او دوستی، و هر که با او دشمن است، تو
شما را به خدا، کسی در میان » : فرمود «. پروردگارا، نه » : گفتند «؟ دشمنش باش، و هر که او را خوار گرداند، تو او را خوارش کن
شما هست که پیامبر اکرم(ص) به او فرموده باشد: خدایا محبوبترین فرد در نزد خودت و در نزد من، آنکه بیش از همه تو و مرا
دوست دارد را حاضر کن، تا با من این پرنده را بخورد. پس من به سوي ایشان رفتم و آن طعام را با من میل فرمودند، آیا کسی جز
شما را به خدا، کسی در میان شما جز من وجود دارد که رسول خدا به او » : فرمود «. پروردگارا، نه » : گفتند «؟ من این گونه است
فرموده باشد: فردا این پرچم را به دست کسی میدهم که خدا و رسول را دوست دارد، خدا و رسول نیز او را دوست دارند و از
شما را به » : فرمود «. پروردگارا، نه » : گفتند «؟ جنگ باز نمیگردد، مگر آنکه فتح و پیروزي را خداوند به دست او انجام داده باشد
خدا، در میان شما فردي که رسول خدا دربارة او به بنی امیّه گفته باشد: یا دست از مخاصمتهاي خود بردارید، یا مردي را خواهم
فرستاد که مثل خودم بوده و اطاعتش مثل اطاعت من و سرپیچی از او مثل سرپیچی از من باشد و با شمشیر در میان شما حکم نماید،
شما را به خدا، کسی جز من در میان شما هست که رسول خدا » : فرمود .« پروردگارا، نه » : گفتند «؟ آیا جز من فردي اینگونه هست
شما را » : فرمود «. پروردگارا، نه » : گفتند «؟ دربارهاش فرموده باشد: کسی گمان نکند که مرا دوست دارد ولی با این مرد دشمن باشد
به خدا، کسی جز من در میان شما هست که وقتی از چاه آب آوردم، سه هزار تن از ملائکه، از جمله جبرئیل و میکائیل و اسرافیل
شما را به خدا، جز من کسی در میان شما هست که از آسمان دربارهاش ندا » : فرمود «. نه، به خدا » : گفتند «. به او سلام کرده باشند
شما را به خدا، جز من » : فرمود «. نه، به خدا » : گفتند «؟ شده باشد: هیچ شمشیري جز ذوالفقار، و هیچ جوانی جز علی وجود ندارد
کسی هست که جبرئیل در جنگ حنین دربارهاش گفته باشد: این معناي برابري است، آن گاه رسول خدا دربارهاش گفته باشد:
نه به خدا، کسی در میان ما اینگونه » : گفتند «؟ علی از من و من از او هستم، سپس جبرئیل بگوید: من هم از شما دو نفر هستم
شما را به خدا، جز من کسی در میان شما هست که پیامبر دربارهاش فرموده باشد، با فرمان پیامبر با قاسطین و مارقین » : فرمود «. نیست
شما را به خدا، » : فرمود «. نه، به خدا، کسی در میان ما اینگونه نیست » : گفتند «. به خدا، کسی نیست » : گفتند «؟ و ناکثین میجنگی
در میان شما کسی جز من هست که رسول خدا دربارهاش فرموده باشد: من بر اساس تنزیل قرآن جنگیدم و اي علی تو بر اساس
شما را به خدا جز من کسی در میان شما هست که آفتاب بعد از » : فرمود « به خدا کسی نیست » : گفتند «؟ تأویل آن میجنگی
شما را به خدا، جز من در » : فرمود «. به خدا کسی نیست » : گفتند «؟ غروبش براي او برگردانده شود تا نماز عصر را در وقتش بخواند
میان شما کسی هست که پیامبر در شأن او فرموده باشد: جز مؤمن کسی تو را دوست نمیدارد و جز کافر کسی تو را دشمن
شما را به خدا، آیا میدانید که پیامبر اکرم(ص) درِ تمامی خانههاي اصحاب را به » : فرمود «. به خدا کسی نیست » : گفتند «؟ نمیدارد
مسجد بست و درِ خانۀ مرا باز گذاشت، آنگاه شما اعتراض کردید و پیامبر اکرم در جواب شما فرمود: از پیش خود چنین نکردم،
«. خدا را گواه میگیرم که همین طور است » : گفتند «؟ بلکه خداوند بود که درِ منزل دیگران را بست و درِ خانۀ علی را باز گذاشت
شما را به خدا، آیا میدانید که در روز طائف پیامبر اکرم(ص) با من به نجوا پرداخت و این مسئله به طول انجامید و شما » : فرمود
خدا را شاهد » : گفتند «؟ اعتراض کردید و پیامبر فرمود: من خودسرانه این چنین نکردم، بلکه خداوند مرا به این نجوا واداشت
شما را به خدا، آیا میدانید که پیامبر اکرم فرمود: حق با علی و علی با حق است و به هر سو » : فرمود «. میگیرم که همین طور است
صفحه 14 از 57
شما را به خدا آیا میدانید که » : فرمود «. خدا را گواه میگیریم که همین طور است » : گفتند «؟ که بچرخد حق هم با او میچرخد
پیامبر اکرم فرمود: من دو امانت بزرگ، در میان شما به یادگار میگذارم که تا وقتی به این دو چنگ زنید، گمراه نمیشوید که
خدا را » : گفتند «؟ یکی کتاب خدا و دیگري عترت من است و از هم جدا نمیشوند تا روز قیامت در کنار حوض کوثر به من برسند
شما را به خدا، آیا در میان شما کسی جز من هست که پیامبر اکرم(ص) هنگامی که » : فرمود «. گواه میگیریم که همین طور است
از مشرکان هراس داشت به او فرموده باشد: چه کسی جانش را فداي من میکند؟ و من جان خود را فداي ایشان کردم و در
از میان شما، کسی جز من با عمرو بن عبدود » : فرمود «. به خدا، در میان ما، کسی جز تو این چنین نیست » : گفتند «؟ بسترشان آرمیدم
شما را به خدا، جز من » : فرمود «. نه به خدا فقط تو بودي » : گفتند «؟ عامري آنجا که شما را به مبارزه میخواند، زورآزمایی کرد
دربارهاش نازل شده باشد، آن جا که خداوند فرمود: خدا اراده کرده است که از شما اهل « آیۀ تطهیر » کسی در میان شما هست که
شما را به خدا، جز من در میان » : فرمود «. به خدا فقط تو هستی » : گفتند «؟ بیت هر گونه پلیدي را بردارد و شما را کاملًا پاك سازد
شما را » : فرمود «. به خدا قسم جز تو کسی نیست » : گفتند «؟ شما کسی هست که پیامبر اکرم به او گفته باشد: تو سرور مؤمنین هستی
به خدا، جز من کسی در میان شما هست که پیامبر اکرم(ص) به او فرموده باشد: هر چه از خدا براي خودم خواستم، براي تو نیز عین
پینوشت: 1. خوارزمی این روایت را با دو لفظ و در دو جا در کتاب «. نه به خدا، کسی جز تو نیست » : گفتند «؟ همان را خواستم
در کتاب الصواعق المحرقه، ص 77 بعضی الفاظ آن را نقل کردهاند. 2. به نقل از « ابن حجر » مناقب، صفحات 238 و 248 و
بحرانی، سیّد هاشم، علی و السنّۀ.
کشتی نجات
آیتالله سیدرضا بهاءالدینی(ره) ولایت؛ بزرگترین نعمت بزرگترین و مهمترین نعمت و رحمت الهی براي موجودات، نعمت
ولایت است؛ نعمت ولایت ولات(ع). خداوند متعال میفرماید: ثم لتسئلنّ یومئذٍ عن النّعیم. 1 روز قیامت از نعمتهاي داده شده از
جانب خدا از همۀ شما میپرسند. در این آیه، نعمتی که مورد مؤاخذه و سؤال است، نعمت ولایت است، سؤال از نعمت ولایت
است که آیا حق این نعمت ادا شده است؟ ولایت، مورد توجه حق و پیغمبر خدا است. پیغمبر خدا(ص) از روز اوّل به این مسئله که
قدرت مسلمین باید در دست رجل الهی باشد و مرد الهی باید اسلام را پیاده کند، اهتمام داشت. مسئلۀ خلافت مولا علی(ع) براي
این است که احکام شرع و قوانین اسلامی باید به دست مرد الهی اجرا شود. تمام حوادثی که از مبدأ تاریخ اسلام تا امروز، متوجه
مسلمانان شده است، براي این است که حکومت به دست رجل الهی نبوده است. نعمت ولایت، براي منافقان، چپ و راست و شرق
و غرب هم رحمت است و یکی از فواید آن، این است که در وجود، آرامش ایجاد میکند. آنقدر که [در اسلام] اهتمام به ولایت
هست، به نماز نیست. سفارشهاي پیامبر نسبت به اهل بیت(ع) به مصلحت اجتماع بوده است، نه اینکه پیامبر رعایت اهل بیت را
کرده باشد. 2 لزوم تقویت ولایت حال که رحمت و نعمت ولایت نصیب ما شده است، باید آنرا تقویت کنیم. نیروي ولایت است
که نیروهاي شیطانی را از بین میبرد و تا نیروهاي شیطانی از بین نرود، حکومت برقرار نمیشود. فقط حرکت و قدرت ولایی است
که میتواند قدرتهاي شیطانی شرق و غرب را نابود کند. در حکومت اسلامی، حیوانات هم استفاده میکنند. اسلام حتّی در
برخورد با نباتات(گیاهان) و اشجار هم آداب دارد. آداب اسلام، سلطهگري و غارتگري نیست. روش اسلام عدالت اجتماعی
است، لکن هنوز آنطور روشن نیست. بالاخره یک روز باید مرد الهی در این جهان حکومت کند و شما آثار حکومت الهی را
مشاهده کنید. تمام قدرتها باید جمع شوند و قدرت ولایی را تأیید کنند، تا همۀ قدرتهاي شیطانی نابود شوند. و این معنایی است
که پیغمبر خدا(ص) از اوّل نسبت به آن اهتمام داشت. پیغمبر خدا و ائمه و اولیا، کار خود را کردند؛ لکن اجتماع نتوانست قدرت
الهی را حس کند. مردان الهی و حقپرست، باید این حکومت را به دست گیرند، تا بشر تکامل پیدا کند. مبدأ هر کمال علم و
صفحه 15 از 57
دانش است، مبدأ هر سعادت علم و دانش است. باید از این مبدأ حرکت کرد، تا انسانشناس و خداشناس شد. باید دستگاه خدا را
خلیفۀالله کسی است که صفات و علم و کارهایش خدایی باشد. 3 خلیفۀالله، » فهمید و با آن آشنا شد. خلیفۀ خدا، واسطۀ فیض
واسطۀ فیض است. همۀ برکات از عقل و مخلوق اوّل است که پیامبر است و حیات آفرینش از حیات پیغمبر خداست. ... اینها در
دنیا قابل تصور نیستند. اهل بیت عصمت و طهارت، دوازده امام، مولی علی(ع)، پیامبر خدا(ص) و حضرت زهرا(س) و اینگونه
هستند. جهان مثل اینها ندارد. بدانید تمام این مجالس از برکات اینها است، کلمات 4 مال اینها است. آثار مال اینها است. همین
مجلس هم از آثار پیامبر خداست. اگر پیامبر خدا نبود، این مجالس هم نبود. اگر حیاطی در آفرینش هست، حیات پیغمبر خداست.
همه به برکت حیات پیغمبر خداست. بدانند که پیغمبر خدا به گردن همۀ اجتماع، به گردن جن و انس و ملائکه تا روز قیامت داراي
حق است. 5 اگر الآن در تمام کرة زمین چهار نفر اهل صلاح باشند، از برکات پیامبر خداست؛ خودشان اهل صلاح نشدهاند، بلکه
زحمات پیامبر خدا آنها را اهل صلاح کرده است. اینطور انسانهایی نیز داریم که نور آنها تا قیامت میتواند آتشها را خاموش
کند. در زمان ظهور حضرت مهدي(ع)، روشن میشود که این اعتراض ملائکه بیجاست. 6 اعتراض ملائکه به خدا این بود که چرا
میخواهی انسانی را خلیفۀ خود کنی که در زمین فساد انگیزد. ملائکه جنبۀ ناریّت انسان را میدیدند. لذا فساد و سفاکی او در
دیدشان بود. ملائکه حساب نوریّت انسان را نکرده بودند؛ که نوریّت اگر در اطاعت حق واقع شود، ناریّت او را خاموش میکند. تا
آنجا که انسان نبی خاتم و ائمۀ معصومین(ع) میشود که نوریت او تا قیامت آتشها را میگیرد و منشأ اثر است و انتخاب آن هم از
جانب خداست. امامت از جانب خدا و إذا إبتلی ابراهیم ربّه بکلماتٍ فاتمّهن قال إنّی جاعلک للنّاس إماماً. 7 وقتی خدا ابراهیم را با
حوادث گوناگون آزمود و او از عهدة همۀ آزمایشها نیکو برآمد، ذات اقدس احدیت فرمود حال تو را امام و پیشواي مردم قرار
دادم. کسی دیگر قدرت ندارد و نمیتواند امامساز، نبیساز و خلیفۀاللهساز باشد. خلیفۀالله کسی است که به حسب اسلاف و ارحام،
طیّب و طاهر باشد. آبا و امّهات و اجداد او به غزارت(کثافت) دنیا آلودگی پیدا نکرده باشند. خلیفۀالله کسی است که مثل عیسیبن
مریم(ع) در طفولیت میگوید: إنّی عبدالله آتانی الکتاب و جعلنی نبیّا. 8 من بندة خدایم، خدا به من کتاب داده و مرا پیغمبر نموده
است. من بندة خدا هستم، مطیع خدا هستم، مطیع هوا و هوس نیستم. جعل(قرار دادن) امامت و خلافت، از مجعولات (قرارداده
ها)حق است، از مجعولات الهی است. این مثل حرکت منظومۀ شمسی است؛ کسی قدرت ندارد نظام شمسی را ایجاد کند. حرکت
سخّر لکم الشمس و القمر 9؛ آفتاب و ماه را » . آنها را به گونهاي تنظیم کند که گیاهان زنده شوند، انسانها و حیوانات حرکت کنند
خلیفۀالله نیز این چنین است. جاعل نمونۀ صفات حقتعالی خود حقتعالی است. علی(ع) دربارة رسول .« مسّخر دست شما کردیم
خدا(ص) میفرمایند: و لقد قرن الله به صلی الله علیه و آله من لدن ان کان فطیماً اعظم ملکٍ من ملائکته یسلک به طریق
المکارم. 10 خداوند بزرگترین فرشته از فرشتگان خود را مأمور ساخت تا از همان وقتی که حضرتش را از شیر گرفتند، شب و روز
او را به راههاي اخلاق کریمه و صفات پسندیده رهنمود سازد. از وقتی که پیامبر خدا را از شیر گرفتند، دستگاه خدا مواظب او بوده
است. موسی(ع) باید در خانۀ فرعون تربیت شود؛ ولی تربیت الهی. فرعون با آن درندگی باید در برابر موسی رام باشد و این غیر از
قدرت الهی قدرت دیگري نیست. هزاران بیگناه نابود میشود تا موسی پیدا نشود، ولی موسی در خانۀ فرعون تربیت میشود.
لا أملک الّا » : خلیفۀالله اینچنین نمایندهاي است. باید مالک هوا و هوس خود و مالک نفس خود باشد. مالکیتی که موسی میگوید
11 ؛ از همۀ جمعیت بنیاسرائیل فقط مالک دو چیز شدم: مالک نفس خودم و مالک برادرم. مالکیتی که علی(ع) به « نفسی و أخی
12 ... پس جاعل و سازندة نمایندة خدا خود خداست، شما نمیتوانید خلیفۀ الهی جعل کنید. اگر « فأملک هواك » : مالک میگوید
قدرت و حکمت و علم و صبر الهی نباشد، او در برابر کودتاها و توطئهها مضطرب میشود. این چنین نیرویی باید از جانب خدا در
خلیفۀالله و نمایندة » 13«. او باشد. اضطراب را باید خدا حفظ کند. سکونت و آرامش مال خدا است. فقط خدا میتواند حافظ باشد
حق باید در برابر توطئههاي شیطانی آرامش داشته باشد، سکون خود را از دست ندهد، اضطراب پیدا نکند. مثل ما نباشد که اگر
صفحه 16 از 57
همسایه در مورد ما سوء نیت دارد، تا صبح خوابمان نبرد. خلیفۀالله در برابر حزب شیطان، آرامش و قدرت و علم میخواهد و
غیرخدا نمیتواند چنین موجودي را بسازد. شما اگر خیلی زرنگ هستید غیبتها را تعطیل کنید. تهمتها، فحشها و دروغها را
14 آن «. تعطیل کنید، اگر این چنین کردید، تازه یک نصف آدمی میشوید؛ به حساب حال خودتان نمیتوانید خلیفۀالله بسازید
کس که خلیفۀالله را نمیشناسد و قدرت شناخت ندارد، چگونه او را یقین کند. امام رضا(ع) در مرو مفصل خطبه خواند و در
فرازي فرمود: این جهّال چگونه میخواهند تعیین خلیفه کنند و حال آنکه فکر آنها به قلۀ بلند امامت نمیرسد: امامت؛
گرانقدرتر، بلندمرتبهتر، گستردهتر و ژرفتر از آن است که مردم بتوانند با عقول خود یا به واسطۀ افکارشان به آن دست یابند. 15
مسئلۀ ولایت و امامت آن است که آدم ابوالبشر با توسل به آنها حرکت را آغاز میکند. توسل آدم(ع)، به خمسۀ طیبه(ع) علما در
شرح، تفسیر و توضیح آیۀ مبارك: فتلقّی آدم من ربّه کلماتٍ فتاب علیه. 16 حضرت آدم کلماتی را از پروردگارش دریافت کرد و
آدم وقتی که به وسیلۀ وسوسۀ شیطان از بهشت بیرون رفت و از » : با توسل به آنها توبه کرد و توبه او مورد قبول واقع شد. فرمودند
مرتبۀ جهت الهی تنزل پیدا کرد، کلماتی را از خداي تعالی تلقی کرد. تلقی و لقاي کلمات، به وصول و رسیدن به آنها است.
کلمات و اسماي اهل بیت عصمت و طهارت(ع)، گاهی با القاي خداي تعالی به نفوس بشري واصل میشود؛ یعنی خدا القا میکند،
و گاهی وصول و لقاي کلمات به محاوره است؛ همانطور که با شما مذاکره میکنیم و کلماتی از طریق گوش شما به قلب شما
میرسد و قلب شما با کلمات ملاقات میکند. خداي تعالی این کلمات و اسماي خمسۀ طیبه و اسماي معصومین(ع) را به آدم القا
کرد و این کلمات به قلب آدم رسید. کلمات، همین اسامی چهارده معصوم است. 17 هم اسما کلمات است و هم مسمّا. اسما،
به حسب ،« کلم » . کلمات اصطلاحی و لغوي است. مسمّا هم کلمات لغوي است، بلکه تمام موجودات آفرینش داخل در کلمهاند
معناي لغوي جرح است. تمام این انوار مقدس، جارح حجابهاي ظلمت و حجابهاي بیعدالتی و ظلم هستند. انواري که الآن در
جهان بشریت هست، از برکات اهل بیت عصمت است. همانطور که نور شمس، شکافندة تاریکی شب است. انوار الهی هم
شکافندة ظلمتهاي حکومتهاي طاغوتی هستند. به وسیلۀ این انوار، ظلمتهاي جهل و حجابهاي قلب برطرف و محو میشود.
حجاب قلب را باید برنامۀ اسلام، با علوم و معارف اسلام، با فقه اسلامی و با اخلاق و آداب و معاشرتهاي اسلامی برطرف
اسامی اهل بیت(ع) و همچنین مسمّی داخل در کلمات هستند. اینها حجابهاي ظلمت را نابود میکنند. اگر در عالم » 18«. کرد
حیاتی هست، به برکت اهل بیت عصمت و طهارت(ع) است. این نور شکافندة تاریکیهاي جهل و ظلمت و طاغوت و طاغوتیان
است. کلمه، معنایش جارح است. این کلمات را آدم از خداي تعالی و به القاي او تلقی کرد، یعنی خدا الق کرد و آدم تلقی کرد،
هم اسما را و هم مسمّا را. نجات آدم به وسیلۀ همین اسما است؛ به این معنا که کمال عبودیتی که اسلام دارد و کمال عبودیتی که
اهلبیت عصمت و طهارت(ع) دارند، همان، سازندة آدم هم هست. آدم به ملاقات اهلبیت عصمت و طهارت، به حسب اسما و به
حسب مسمّی ساخته شده است، گرچه اهل بیت(ع) در زمان آدم نبودند. نحوة لقاي آدم به اهل بیت، همان نحوة لقاي به خداي
تعالی است، نحوة لقاءالله است، انسان همانطور که به لقاءالله واصل میشود، آدم هم آن روز به لقاي اهل بیت(ع) واصل شد و آن
سازندگی را که در مقام کمال عبودیت و کمال انسانیت است به دست آورد. همه باید از این سازندگی استفاده کنند. همه باید از
این بیت استفاده کنند. بیت علم، بیت اهل بیت نبوت و رسالت است. به همین وسیله، آدم ساخته شد و به مرتبۀ اوّل رجوع کرد،
19 با دقت در این بیان بلند اوج انتساب ولایتی حضرتش روشن و آشکار میگردد «. همان مرتبۀ عالی، همان بهشت، و بهشتی است
که میفرماید: نحوة لقاي آدم با اهل بیت، همان نحوة لقاءالله است. در منهجالصادقین، مرحوم ملافتحالله کاشانی میگوید: اصّ ح
روایت آن است که حق- سبحانه- به استشفاع آل عبا، قبول توبه آدم کرد؛ چه این روایت از ائمۀ صادقین(ع) مأثور است و در کتب
که یکی از اعاظم اهل سنّت است، به اسناد خود از ابن عباس روایت کرده ،« ابن مغازلی شافعی » دیگران مسطور است و از آن جمله
است که او فرمود: من از حضرت رسالت پرسیدم: که یا رسولالله آن کلمات که آدم از پروردگار خود تلقی نمود و آن را وسیلۀ
صفحه 17 از 57
قبول توبۀ خود گردانید، کدام کلمات بود؟ حضرت فرمود: که آن اسم، من و علی و فاطمه و حسن و حسین بود که آدم از
پروردگار خود تلقی نمود و آن را وسیلۀ شفاعت خود ساخت و گفت خداوندا به حرمت این اسامی و قدر و مرتبۀ محمد و علی و
فاطمه و حسن و حسین که توبه من را قبول کنی و از آنچه از من صادر شده است، درگذري. حق تعالی از برکات این اسما از
زلّت(خطا) او درگذشت و او را برگزید و تاج اجتبا بر سر او نهاد. 20 نقل قول ابن مغازلی را بدین جهت از مؤلف و مفسر محترم
منهجالصادقین آوردیم تا دانسته شود که علاوه بر محدثان شیعه، عامه نیز روایت توسل حضرت آدم به ائمۀ معصومین(ع) را دارند و
باید دانست که آشنایی با ولات و فهم و درك آنان که خود کلمۀاللهاند و درك و فهم کلام و گفتههاي آنان، بدون طهارت باطن
اگر میخواهید موفق به درك و فهم کلمات انبیا، کلمات » ( و تزکیه ممکن نیست. تزکیه شرط درك کلام خدا، پیامبر و ائمه(ع
کتاب خدا، نهجالبلاغه، و کلمات صحیفۀ سجادیه شوید، باید مزکی شوید. اگر مزکّی شدید درك میکنید. آنچه را متکلم اراده
کرده است، معلوم نیست بفهمید، لکن مصادیق مفاهیم به اختلاف نفوس مختلف است. قرآن میگوید: لایمسّه إلّا المطهرّون. 21
کتاب عزیز را غیر از انسان مطهّر نمیتواند بفهمد. فهم حکیمانه میگوید: مراد از مطهّر، مطهر از پلیديهاست، مطهر از رذائل
نفسانی و مطهر از شرك است. تا زمانی که انسان از این رذائل طهارت پیدا نکند و پاك نشود، با کتاب خدا آشنا نمیشود. درك
فقهی میگوید: یعنی تماس بدنی و اعضا و جوارح؛ یعنی بیوضو نمیتوان دست به قرآن بزنی، این هم درست است. این هم مطهر
است. طهارت از ارجاس، تطهیر است. اهل بیت(ع) در مرتبۀ اعلاي طهارت تطهیر در آیۀ: إنّما یرید الله لیذهب عنکم الرجس أهل
البیت و یطهّرکم تطهیراً. 22 تطهیر از رذائل است و با تطهیر از اعیان نجس، خیلی فاصله دارد. انسان در تطهیر از اعیان نجس، ظرف
چند دقیقه میتواند سرتاپاي بدن نجس را با آب تطهیر کند، ولی در تطهیر از رذائل، انسان پنجاه سال هم زحمت بکشد، معلوم
نیست موفق به آن شود. لذا باید گفت: مورد این آیه، اهل بیت عصمت و طهارت هستند و کسی جز ولایت رتبۀ اعلاي طهارت را
2. پیاده شده از . ندارد. 23 پینوشتها: با استفاده از سیري در آفاق، یادنامۀ آیتالله بهاءالدینی با تلخیص. 1. سورة تکاثر، آیۀ 8
نوار. 3. همان. 4. مراد از کلمات، کلمات ادعیه مثل دعاي عرفه امام حسین(ع) ترددي فی الاثار یوجب بعدالمزار (این مقام مال
.8 . اوست کس دیگر نمیتواند این حرف را بزند این حرف مال آن مرد الهی است). 5. همان. 6. همان. 7. سورة بقره ( 2)، آیۀ 124
.12 . 11 . سورة مائده ( 5)، آیۀ 25 . 10 . نهجالبلاغه، صبحی صالح، خطبه 192 . 9. سورة بقره ( 2)، آیۀ 33 . سورة مریم ( 19 )، آیۀ 30
. 13 . پیاده شده از نوار. 14 . همان. 15 .کلینی، اصول کافی، کتاب الحجه، ج 1، ص 199 . نهجالبلاغه صبحی صالح، نامۀ 53 ، ص 426
17 . در تفسیر نورالثقلین، ج 1، ص 56 ، ذیل آیۀ شریف، روایات متعدد آمده است که بیشتر آن حاکی . 16 . سورة بقره ( 2)، آیه 34
و چهارده معصوم یک نورند، « کلهم نورٌ واحد » است که کلماتی که القاء به حضرت آدم شد، نام خمسۀ طیبه بود. امّا از آنجایی که
21 . سورة . سخن آقا اوج بیشتر دارد. 18 . پیاده شده از نوار. 19 . همان. 20 . تفسیر منهجالصادقین فی الزام المخالفین، ج 1، ص 166
22 . سورة احزاب ( 33 )، آیۀ 33 . به درستی که خدا اراده کرده رجس و پلیدي را از شما دور کند و شما را . واقعه ( 56 )، آیۀ 79
کاملًا پاك سازد. 23 . پیاده شده از نوار، (در تفاسیر عامه آمده است که این آیه در طهارت نبی خاتم و امیرالمؤمنین و فاطمه زهرا و
امام حسن و امام حسین(ع) نازل شده است. ثعلبی در تفسیرش و حاکم حسکانی در شواهدالتنزیل، ج 2، ص 52 به بعد و صفحات
. 31 در المنثور ذیل آیه مورد بحث، تفسیر نمونه، ج 17 ، ص 300 ، 29 ، 28 ،11 ،31
نشانههاي ظهور
مهدي خروج میکند و بر سر او ابر سفیدي است و از میان آن ابر یک منادي ندا سر میدهد که این مهدي خلیفه و جانشین خدا
است، پس از او پیروي کنید. گفته میشود که این ندا به همه جاي زمین میرسد و هر کس، آن را به زبان خود میشنود. مترجم:
آنگاه که مردان شبیه » : سید شاهپور حسینی در کتاب نورالابصار از امام محمدباقر(ع) در مورد نشانههاي ظهور روایت شده است
صفحه 18 از 57
زنان شوند و زنان شبیه به مردان، زنان بر زین اسبان نشینند و مردم نمازها را از یاد ببرند و از شهوتهاي خویش فرمانبرداري کنند
و خونریزي را بیاهمیت شمارند و در معاملات خویش رباخواري کنند و به زنان تظاهر کنند و بناها برپا سازند و دروغ را حلال
شمارند و رشوهگیري کنند و از هوي و هوس پیروي کنند و دین را به دنیا فروشند و رابطه با خویشان نزدیک را قطع کنند و نسبت
به غذا بخل ورزند و بردباري، ضعف شمرده شود و ستمکاري، افتخار. فرماندهان از تبهکاران و زناکاران باشند و وزیران از
دروغگویان، امینان مردم از خیانتکاران، یاريرسانان از ستمکاران، قاریان قرآن از فاسقان. ستم پدیدار شود و طلاق بسیار و فجور
و زنا آشکار شده و شهادت دروغ پذیرفته شود و مردم شرابخواري کنند، مردان بر مردان سوار شوند و زنان به زنان کفایت کنند
و غنیمت گیرندگان، اموال فقیران را از آن خویش سازند صدقه دادن، زیان به شمار آید و مردم، از ترس زبان اشرار، از آنها در
هراس باشند. سفیانی از شام خروج کند و یمنی از یمن و خسف بیداء (فرو رفتن زمین) در منطقه میان مکه و مدینه اتفاق افتد.
پسري از خاندان محمد، میان رکن و مقام کشته شود و فریادگري از آسمان، فریاد برآورد که حق با او و پیروان اوست. آنگاه که
امام خروج کند، پشتش را به کعبه تکیه میدهد و سیصد و سیزده نفر از یارانش، با او دیدار میکنند و نخستین کلماتی که بر زبان
میآورند، این آیه است: بقیۀ الله خیر لکم ان کنتم مؤمنین 1 سپس امام میفرماید: من بقیۀالله (ذخیره الهی) هستم و خلیفه و جانشین
خدا و حجت او بر شما و همگی این گونه بر او سلام میدهند: السلام علیک یا بقیۀالله فی أرضه. سلام بر تو اي بقیۀالله بر زمین او.
آن گاه که ده هزار مرد نزد او گرد آیند، نه مسیحیاي باقی میماند و نه یهودياي و نه کسانی که غیر خدا را پرستش میکنند،
مگر آنکه به او ایمان آورند و او را تصدیق کنند. ملت یکی شود، ملت اسلام؛ و هر معبودي جز خداوند بلندمرتبه در زمین باشد، از
آسمان بر آن آتشی فرو میبارد و آن را میسوزاند. این حدیث و امثال آن، حاوي شمار زیادي از نشانههاي ظهور است و شایسته
آن است که به صورت کامل و جامع شرح داده شود اما فرصت و مجال ما اندك است و شرح آن در بحث ما نیست، به همین دلیل
تنها به برخی از موارد آن اشاره میکنیم: شبیه بودن مردان به زنان: یا از جهت اینکه آنان مخنثاند و با آنها لواط میشود، یا از
جهت نوع کارهایی که آنها انجام میدهند. یعنی کارهایشان شبیه به کارهاي زنانه است و زن وارد میدانهاي کار سخت و
طاقتفرسا میشود که با خلقت و طبیعت ضعیف و احساسات و عاطفه سرشار او ناسازگار است. یا ممکن است شبیه بودن از نظر
لباس پوشیدن، باشد همۀ اینها امکان دارد و ممکن است این تشابه به صورتهاي دیگر هم باشد. کشتار نزد مردم امري آسان و
بیاهمیت باشد. میگویند دروغ حلال است و حرام نیست. در مورد غذا بخل ورزند. امینان از خیانتکارانند. یعنی کسانی از
مردم که تظاهر به نیکوکاري میکنند و مردم، آنها را امین به شمار میآورند، معلوم میشود که آنان در مال و ثروت و خون و
آبروي مردم خیانت میکنند. یعنی قاریان قرآن که نیکو قرآن تلاوت میکنند، اما از قرآن فایدهاي نمیبرند و به آن عمل
نمیکنند. ستم پدیدار شود؛ یعنی ستم آشکار و روشن و ظاهر میشود و ستمکار ستم خویش را از ترس یا از روي شرم و حیا از
کسی پنهان نمیکند. زنان ازدواج نمیکنند، بلکه زنان براي برطرف ساختن شهوت و غریزه جنسی خود از زنان دیگر بهره
معروف است و شدیداً نهی شده و حرام است و مجازاتی ویژه « سحق » میبرند و به آنها کفایت میکنند و این مسأله در اسلام به
دارد که در کتابهاي فقهی ذکر شده است. زیرا باعث ویرانی بنیان خانواده و در نتیجه نابود ساختن امت و مردم است. هر کس
اموال فقیران را به دست آورد، آن را غنیمت به شمار میآورد و آن را براي خود برمیدارد و آن را میخورد و به کسی دیگر
نمیدهد. اگر کسی چیزي به صدقه دهد، آن را ضرر و زیان براي خود میداند که مالش را از دست داده و این کنایه از این است
که مردم بدون رضایت و خشنودي کامل صدقه میدهند. فردي است که از یمن خروج میکند، مردم را دعوت به گرویدن به حق
و اسلام میکند و آنگونه که حدیث امام باقر آمده، اوست که امنیت لازم جهت امام مهدي(ع) را فراهم میآورد. 2 ارتش
سفیانی که از جانب شام به سوي مکه میآید تا با امام مهدي(ع) بجنگد، زمین در این منطقه آنها را میبلعد. متن و تأکید این مورد
در برخی حدیثها آمده است. معبودانی به جز خداوند بلندمرتبه یعنی بتها و امثال آن. نشانههاي عجیب و غریب در کتاب
صفحه 19 از 57
البرهان فی علامات مهدي آخرالزمان، تألیف متقی هندي حنفی از عبدالله بن عبّاس روایت شده است که: مهدي خروج نمیکند
مگر آنکه نشانهاي از خورشید به در آید. آن نشانه آنگونه که در روایتها آمده: سري بیرون از خورشید است که ندا میدهد
آگاه باشید که ولی خدا، مهدي موعود، ظهور کرد پس با او بیعت کنید. در برخی احادیث آمده است که او جبرئیل است. در
روایتی دیگر از همین کتاب آمده است: محمد بن علی(ع) گفت: مهدي ما را دو نشانه است که آن دو نشانه، از زمانی که خداوند
آسمانها و زمین را آفریده، وجود نداشتهاند. در شب اول ماه رمضان، ماه گرفتگی پیش میآید و در نیمه ماه، خورشید گرفتگی
اتفاق میافتد. در شرح این روایت باید گفت: با توجه به علم ستارهشناسی غیر ممکن است پدیده ماه گرفتگی در اول ماه اتفاق
بیفتد و به همین دلیل است که این اتفاق در تاریخ خورشید و زمین و هستی اتفاق نیفتاده است. همچنین از نظر علم ستارهشناسی،
روي دادن پدیده خورشیدگرفتگی در اواسط ماه، امري غیر ممکن است. علاوه بر این، طلوع خورشید از سمت مغرب نیز غیر ممکن
است. زیرا این امر مستلزم این است که زمین به دور خورشید بچرخد و این مسئله، از ابتداییترین مسائل و غیر ممکنترین آنهاست؛
زیرا این نوع چرخش، در حقیقت بر خلاف قوانین و سازمان جهان و نیروي جاذبه است. امّا آفرینندة توانا بر همه چیز، این امور غیر
ممکن را به عنوان نشانههایی براي اجازة ظهور ولیاش و اجرا کننده دینش، امام مهدي(ع) انجام میدهد. خسوف و کسوف در این
حدیث آمده و مسأله طلوع خورشید از سمت مغرب در برخی حدیثهاي دیگر آمده است. فتنهها، بدترین فتنهها متقی هندي حنفی
در ادامه از الحکم ابن عتبه نقل میکند: به محمد بن علی(ع) گفتم: شنیدهام که از شما مردي خروج میکند که در میان این امت،
عدالت را اجرا میکند. گفت: ما بدان چه مردم آن را میبینند، امید داریم و اگر حتی یک روز بیشتر از دنیا باقی نمانده باشد،
خداوند آن روز را طولانی میکند تا آنچه این امت امید و آرزوي آن را دارند، پیش بیاید، امّا پیش از آن، فتنههایی خواهد بود.
بدترین فتنهها که انسان صبح را به شب میرساند، در حالی که کافر است. پس هر کدام از شما این زمان را درك کرد، باید از خدا
یعنی کسی که خانهاش را ترك نمیکند و کنایه « من احلاس بیته » : بترسد و باید خانهنشین شود. در توضیح این روایت باید گفت
از این است که شخص، داخل مذهب و راه باطل مردم نمیشود. این خبر بدین معنی نیست که مردم به حال خود رها میشوند و امر
به معروف و نهی از منکر انجام نمیشود، زیرا این دو واجب بزرگ که واجبات دیگر در گرو آنها هستند، رها میشوند. معنی این
حدیث، مفهوم همان عبارت دیگري است که در حدیث آمده است کن فی الناس و لا تکن معهم. در میان مردم باش لیک با آنها
مباش. این کاري بس سخت و دشوار است، اما تا زمانی که دستور بودن در میان مردم و آمیختن با آنها باشد، باید این کار را انجام
داد تا شخص، آنها را امر به معروف و نهی از منکر کند. در این کتاب هم چنین از حضرت اباعبدالله حسین بن علی(ع) نقل شده
است: چون نشانهاي از آسمان به صورت آتشی بزرگ از جانب مشرق، در شبانگاهان دیدند، آن گاه زمان فرج آل محمد یا فرج
مردم است و آن گامهاي مهدي(ع) است. در ینابیع المودة در مورد تفسیر این آیه که اگر بخواهیم آیتی از آسمان بر آنها فرو
این آیه در مورد قائم نازل شده و یک منادي از » : فرستیم 3 از ابوبصیر و ابن جارود از امام باقر(ع) نقل شده است که ایشان گفتند
صیحه آسمانی در ینابیعالمودة در مورد این کلام خداوند بلند مرتبه: واستمع یوم «. آسمان به نام او و نام پدرش ندا سر میدهد
ینادي المناد من مکانٍ قریب یوم یسمعون الصّیحۀ بالحق. به عنوان یوم الخروج و صیحه در این آیه، صیحهاي از آسمان است که در
روز خروج حضرت قائم(ع) شنیده میشود. در البرهان فی علامات مهدي آخرالزمان نیز آمده است: مهدي خروج میکند در حالی
که روي سر او فرشتهاي است که ندا سر میدهد این مهدي(ع)، خلیفه و جانشین خداوند است، پس از او فرمانبرداري کنید. در
بیان، تالیف گنجی شافعی از عبدالله بن عمر نقل شده است: پیامبر(ص) فرمودند: مهدي خروج میکند و بر سر او ابر سفیدي است و
از میان آن ابر یک منادي ندا سر میدهد که این مهدي خلیفه و جانشین خدا است، پس از او پیروي کنید. گفته میشود که این ندا
به همه جاي زمین میرسد و هر کس، آن را به زبان خود میشنود. این معنی و مفهوم، براي برخی که به غیب و عمومیت قدرت
خداوند بلندمرتبه ایمان نداشتند، سخت و سنگین بوده است، اما این مسئله در حال حاضر حل شده است. چرا که انسان ناتوان،
صفحه 20 از 57
دستگاهی را اختراع کرده که در مجالس و محافل مختلف و در کشورهاي بزرگ و در مجالس عمومی گذاشته میشود و مثلًا
فردي به زبان عربی سخن میگوید و این دستگاه، سخنان او را به زبان انگلیسی، فارسی، فرانسوي و ... ترجمه میکند و ترجمهها را
نیز به تفکیک، میان مردم پخش میکند. اسلام معجزههاي بسیاري دارد و هر چه علم پیشرفت میکند و تکنولوژي ارتقا مییابد،
نشانهها و معجزههایی از آن پدیدار میشود. در البرهان فی علامات مهدي آخرالزمان نقل شده است که ابونعیم از علی(ع) نقل
کرده است که ایشان فرمودند: مهدي خروج نمیکند مگر آنکه یک سوم مردم کشته شوند و یک سوم آنها بمیرند و یک سوم از
آنها باقی بمانند. این حدیث شریف اشاره به جنگهاي گروهی دارد که در گذشته و در حال حاضر در جهان اتفاق افتاده و یا
انتظار میرود که اتفاق افتد، مانند جنگهاي جهانی و جنگهاي داخلی که گاهگاه با بمبهاي کشنده و سلاحهاي اتمی، هزاران
هزار قربانی میگیرند. همچنین این حدیث، اشاره به مرگهاي عمومی و فراگیر دارد که هر از چند گاهی در جاي جاي جهان به
خاطر بیماريهاي طبیعی یا مصنوعی و قحطیهاي بر اساس علل طبیعی یا غیر طبیعی اتفاق میافتد. سفیانی در ینابیع المودة به نقل از
المحجأ از علی(ع) در مورد آیه و لو تري اذ فزعوا فلا فوت. 5 فرمودند: کمی پیش از قیام قائم ما مهدي، سفیانی خروج میکند و به
اندازه زمان بارداري یک زن، یعنی نه ماه پادشاهی میکند. سپاه او به مدینه میآید تا آنکه به بیداء میرسد و خداوند سپاه او را در
آنجا در زمین فرو میبرد. البیداء یعنی صحراي میان مدینه و مکه که در آن، زلزلهها و لرزشهاي شدیدي اتفاق میافتد که بر اثر
آن لرزشها و زلزلهها، سپاه سفیانی که از جانب شام روانه آنجا شده، میمیرند. در البرهان فی علامات مهدي آخرالزمان نیز آمده
سفیانی از فرزندان خالدبن یزید بن ابوسفیان است. او مردي است با » : است که از امیر المؤمنین علی بن ابی طالب(ع) نقل شده که
سري بزرگ، بر چهره اش آثار آبله است و در چشم او نقطۀ سفیدي است، از جانب شهر دمشق خروج میکند. اکثر کسانی که از
او فرمانبرداري میکنند از قبیله کلباند او کشتارهاي بسیاري میکند تا آنجا که شکم زنان را میشکافد و کودکان پسر را به قتل
میرساند. قیسیها (مصريها و مراکشیها) در برابرش قیام میکنند و همۀ آنها را طمعه شمشیر میکند و کسی نمیتواند از خود
دفاع کند. اما مردي از خاندان من در حرم خروج میکند. این مسئله به سفیانی خبر داده میشود و سفیانی سربازانی را به سوي او
گسیل میدارد امّا او آنها را شکست میدهد. پس سفیانی همراه لشکریانش به سوي او روانه میشود تا آنان که از بیداء میگذرند
پنج نشانه در البرهان فی .« بیداء آنها را در خود فرو میبلعد و کسی از آنها نجات نمییابد، جز یک نفر که از اموال آنان خبر دهد
علامات مهدي آخرالزمان از اباعبدالله حسین بن علی(ع) نقل شده است: مهدي(ع) پنج نشانه دارد: سفیانی، یمنی، صیحۀ آسمانی،
خسف در بیداء (فرو رفتن در سرزمین بیداء) و کشته شدن نفس زکیه. نفس زکیه کسی است که در برخی از حدیثها، از او به
نام برده شده، او خروج میکند و مردم را دعوت به حق میکند امّا پیش از ظهور امام مهدي(ع) کشته میشود. « سید حسینی » عنوان
دجال ینابیع المودة نقل کرده است: پیامبر(ص) براي ما خطبه خواند و سخن از دجال رفت و فرمود: مدینه پلیدي را نمیپذیرد،
همانگونه که کورة آهنگري، زنگار و پلیدي آهن را جدا میکند و از بین میبرد و آن روز، روز رهایی است. ام شریک گفت:
عربها در آن روز چگونه خواهند بود اي رسول خدا! فرمود: در آن روز عربها اندكاند و بیشتر آنها در بیتالمقدس هستند و »
امام آنها مهدي(ع) است. در البرهان فی علامات مهدي آخرالزمان نیز از ابوجعفر(ع) نقل شده است: مهدي در روز عاشورا قیام
میکند و آن روزي است که حسین بن علی کشته شد. گویی او را روز شنبه، دهم ماه محرم میبینیم که میان رکن و مقام ایستاده،
جبرئیل در سمت راست او و میکائیل در سمت چپ او قرار گرفتهاند. پیروان و شیعیانش از جاي جاي زمین به سوي او روانه
میشوند، تا آنکه با او بیعت میکنند و زمین آن چنان که آکنده از ستم و ظلم شده است، به وسیلۀ آنان سرشار از عدل و داد
میشود. این مورد عجیب نیست و در قرآن کریم آمده است که آصف بن برخیا هزاران مایل در زمین طیالارض نموده است.
همچنین انتقال تخت بلقیس از یمن به فلسطین، در کمتر از یک لحظه صورت گرفته است: قال الذي عنده علم من الکتاب أنا آتیک
www.m- : به قبل ان یرتدّ إلیک طرفک فلمّا رأئۀ مستقراً عنده. 6 ماهنامه موعود شماره 78 پینوشتها ?: برگرفته از
صفحه 21 از 57
. 4. سورة ق( 50 )، آیۀ 41 42 . 2. سفینه البحار، ج 2، یمن. 3. سورة الشعراء( 26 )، آیۀ 4 . سورة هود( 11 )، آیۀ 86 .mahdi.com 1
. 6. سورة النمل( 27 )، آیۀ 40 . 5. سورة سبأ( 34 )، آیۀ 51
از یمن تا نجف براي دیدار
سید ابوالحسن مهدوي یکی از بهترین راههاي اثبات وجود مقدّس امامزمان(ع)، تشرف به محضر نورانی آن بزرگوار است. گرچه
استدلال براي عمر طولانی از راه دلیلهاي عقلی و نقلی و شواهد تاریخی، عقلها را خاضع و تسلیم میکند، امّا نشان دادن آن
حضرت که در این تشرف میخوانیم، سبب تسلیم شدن عقل و اطمینان پیدا کردن نفس میگردد. امروزه مراکز علمی، معترف به
امکان طول عمر براي انسانها هستند و پیشرفتهایی هم در این زمینه انجام گرفته است. قرآن کریم خبر از قضایایی متعددي
میدهد از جمله: نهصد و پنجاه سال تبلیغ حضرت نوح 1، زنده بودن حضرت عیسی(ع) 2، همچنین زنده بودن شیطان 3، زنده بودن
اصحاب کهف به مدت سیصد و نه سال 4 و نیز تهدید حضرت یونس به زنده نگه داشتن او در شکم ماهی تا روز قیامت، اگر تسبیح
خداوند متعال را نمیکرد 5. حضرت آیتالله العظمی سیّد ابوالحسن اصفهانی (مدیثهاي) از مراجع معروف معاصر ما هستند که
تشرفاتی به خدمت حضرت بقیۀالله ارواحنا فداه داشتهاند و از جمله این قضیه است و بنده از مرحوم آیتالله میرجهانی(ره) که
خود مستقیماً ناظر بر وقوع داستان بودهاند، بدون واسطه شنیدم. ایشان که سالهایی در منزل آیتالله اصفهانی در قسمت استفتائات و
که در یمن سکونت داشت و منکر وجود « بحرالعلوم » نامهها خدمت کرده بودند، میفرمودند: یکی از علماي زیدي مذهب، به نام
مقدس حضرت ولیعصر(ع) بود، نامهاي به حضرت آیتالله العظمی اصفهانی نوشت و از ایشان براي اثبات وجود مقدّس آن
حضرت دلیل خواست. در ضمن شانزده بیت اشعاري را هم که یکی از افراد اهل تسنّن بغداد در انکار وجود مقدّس آن حضرت
سروده و در آن اعتقادات شیعیان را از جمله سرداب غیبت واقع در حرم مطهر عسکریین(ع) به استهزا و تمسخر گرفته بود،
ضمیمۀ نامۀ خویش کرده بود، تا حضرت آیتالله اصفهانی پاسخ آنها را بدهند. آن فرد سنّی اشعار خویش را براي بسیاري، از جمله
بحرالعلوم یمنی فرستاده و جواب خواسته بود، برخی از آنها هم جوابهاي قانعکنندهاي به او داده بودند ولی او قانع نشده بود و
بدون آنکه از نزدیک به محضر علما برسد، جوابهاي آنان را نمیپذیرفت. بحرالعلوم یمنی آن شانزده بیت را به ضمیمۀ نامهاي از
خودش براي مرحوم آیتالله اصفهانی که در نجف ساکن بودند، فرستاد و از ایشان جواب خواست. آیتالله میرجهانی(ره)
میفرمودند، وقتی نامه به دست ما رسید و از محتواي نامه آگاه شدیم، خدمت حضرت آیتالله اصفهانی رفته و جریان را عرض
جواب نامۀ او را » : کردیم. ایشان که با فراست متوجه شده بودند که به استدلالهاي محکم و متین قانع نمیشود، در جواب فرمودند
ما از نوشتن جوابِ نامه .« اینگونه بنویسید که بحرالعلوم از یمن به نجف بیاید تا من امام زمان(ع) را مشافهۀً نشان او بدهم
خودداري کردیم تا شب، قضیه را خدمت فرزند آیتالله اصفهانی بیان کردیم و گفتیم: پدر شما فرمودند، از بحرالعلوم دعوت کنیم
به نجف بیاید تا پدرتان مشافهۀً حضرت بقیۀالله ارواحنا فداه را نشان او بدهند. آقازادة ایشان گفتند: آیا خود پدر من چنین
گفتند؟ گفتیم: آري. گفتند: اگر پدرم چنین فرمودهاند، همان عبارت را در جواب نامۀ بحرالعلوم بنویسید و باکی نداشته باشید. ما
هم با خاطري مطمئن، جواب نامه را نوشتیم و توسط پست فرستادیم. پس از چند ماه یک شب، پیغام براي ما آورده شد که
بحرالعلوم یمنی همراه با فرزندش به نجف اشرف مشرف شدهاند و آمادهاند تا گفتار حضرت آیتالله العظمی اصفهانی عملی گردد.
ما از شنیدن پیغام نگران شدیم و بعد از نماز مغرب و عشاء، در صحن امیرالمؤمنین(ع) خدمت آیتالله اصفهانی رسیدیم و جریان
چون آنها وارد بر ما شدهاند و مهمان ما هستند، شایسته است ما به دیدن » : آمدن آنها را عرض کردیم. ایشان در جواب فرمودند
نشانی را گرفتیم و به منزل آنها رفتیم و بحرالعلوم ضمن ابراز .« آنها برویم. نشانی محل سکونت آنها را بگیرید تا نزد آنها برویم
فردا شب براي » : خوشحالی، اظهار داشت که من طبق دعوت شما به نجف آمدهام. حضرت آیتالله اصفهانی(ره) نیز ابراز داشتند
صفحه 22 از 57
فردا شب، بحرالعلوم با فرزندش سیّد ابراهیم به منزل آیتالله .« خوردن شام به منزل ما بیایید تا انشاء الله جواب سؤال شما را بدهم
اصفهانی آمدند و شام را میل کردند. پس از صرف شام و نقل مطالبی دربارة وجود مقدّس آن حضرت و رفتن دیگر میهمانان، سیّد
آقاي .« برویم تا خود آن حضرت را ببینیم » : و به بحرالعلوم و فرزندش گفتند « چراغ را بردار » : به نوکرشان مشهدي حسین فرمودند
شما نیایید، فقط بحرالعلوم » : میرجهانی میفرمودند: ما که آنجا حاضر بودیم، خواستیم با آنها برویم ولی آیتالله اصفهانی فرمودند
آنها رفتند و ما نفهمیدیم که به کجا رفتند و چه شد ولی پس از بازگشت آنها متوجه شدیم که حال آنها دگرگون .« با پسرش بیایند
الحمدلله استبصرنا، ببرکۀ » : شده و منقلب هستند. از سیّد ابراهیم، فرزند سیّد بحرالعلوم پرسیدیم که بالاخره جریان چه شد؟ گفت
الامام السیّد ابوالحسن؛ ما شیعه شدیم و به حمدالله مذهب حق را شناختیم، و به وجود مقدّس حضرت ولیعصر(ع) معتقد
گفتیم: چطور، آیا وجود مبارك آن حضرت را دیدید؟ گفت: آري، آیتالله اصفهانی آن حضرت را به ما نشان دادند. .« گردیدیم
پرسیدم: چگونه؟ گفت: وقتی ما از منزل بیرون آمدیم نمیدانستیم به کجا میرویم تا آنکه در خدمت آیتالله اصفهانی به قبرستان
میگفتند. (هنوز این مقام «( مقام حضرت ولیعصر(ع » نجف وادي السلام رفتیم. در وسط واديالسلام محلی بود که آن را
زیارتگاه عاشقان و مشتاقان وجود مبارك آن حضرت است). آیتالله اصفهانی وقتی به درِ مقام رسیدند، چراغ را از مشهدي حسین
گرفته، داخل مقام شدند و از آب چاه آنجا وضویشان را تجدید کردند. ما از کارهاي سیّد تعجب کرده و در دل خود به اعمال او
میخندیدیم که در این نیمۀ شب، ما را به قبرستان آورده تا امامزمان(ع) را به ما نشان بدهد. ما در بیرون مقام قدم میزدیم امّا سیّد،
داخل مقام گشته و پس از خواندن نماز، صداي ناله و گریه او از داخل مقام بلند شد. با امامزمان(ع) درد دل میکرد که ناگهان
صداي صحبت کردن بلند شد و پدرم با تعجب به من گفت: کسی اینجا نبوده است با چه کسی صحبت میکند. دو، سه دقیقه
صداي صحبتها را میشنیدیم امّا تشخیص نمیدادیم که صحبت دربارة چیست؟ هیچ یک از مطالب مشخص نبود. سپس پدرم را
صدا زد. وقتی پدرم وارد مقام گشت باز به قدر چهار پنج دقیقه صداي صحبت میشنیدم، امّا صحبتها را تشخیص نمیدادم من
نفهمیدم چه شد ولی از بیرون مقام مشاهده کردم که فضاي آنجا با نور شدیدي روشن گشته و تنها صداي پدرم را شنیدم که فریاد
و صیحهاي زد و غش کرد. سیّد مرا صدا زدند. وقتی نزدیک رفتم دیدم که سیّد شانههاي پدرم را میمالد تا به هوش بیاید، من هم
کمک کردم. وقتی پدرم به هوش آمد به روي دست و پاي سیّد افتاد و گریه میکرد و سیّد را میبوسید و دور سیّد طواف میکرد
و میگفت: یابن رسولالله یابن رسولالله یابن رسولالله التوبه التوبه؛ و به دست مبارك سیّد همانجا شیعه شد و از اینکه سیّد واسطه
گشته و وجود مقدّس حضرت بقیۀالله ارواحنا فداه را به او نشان داده بودند، تشکر فراوان میکرد. وقتی از آنجا برگشتیم، پدرم
گفت: حضرت ولیعصر(ع) را دیدم و او، مرا مشرف به مذهب شیعۀ اثنا عشري فرمودند و بیشتر از این، خصوصیات ملاقاتش را
نگفت. پس از چند روز به یمن برگشت و حدود دوهزار و اندي از مریدانش که همه زیدي مذهب بودند را شیعۀ دوازده امامی
نمود و نامه و مقدار زیادي پول را توسط زوّاري که از یمن به نجف آمده بودند براي سیّد فرستاده و تشکر و قدردانی از ایشان
کرده بود. پیامها و برداشتها: 1. براي اثبات وجود مقدّس ولیعصر(ع) هم لازم است به دلیل استناد کنیم و هم به برخی از تشرفات
خدمت آن حضرت. دلیل، عقل را تسلیم میکند و تشرفات، نفس را به اطمینان میرساند. 2. برخی از مراجع تقلید در مقاطع
حساسی، لطف خاص و عنایت ویژة امام عصر(ع) شامل آنها شده، و براي بعضی محسوس میگردد. 3. در خدمت کردن افراد
صالح، برخی از علوم سرّ براي انسان معلوم میگردد، چنانکه در روایت آمده و حضرت آیتالله میرجهانی(ره) بر این نکته توصیه و
خود عمل کرده بودند. 4. ندیدن امام زمان(ع) دلیل براي نبودن آن حضرت نیست و ما نباید با تعصب، دلیلهاي اثبات وجود
حضرتش را بدون دلیل رد کنیم. 5. هرگاه روحیۀ انصاف پیدا کرده و خواهان حق بوده و در جستوجوي آن حرکت کردیم،
لطف پروردگار متعال و عنایت امام زمان(ع) شامل حال ما میشود و ما را هدایت فکري و عملی مینماید. این کلام الهی است که
6. امکان دیدار با یوسف فاطمه(ع) و اینگونه ضمانت فرموده است: والّذین جاهدوا فینا لنهدینّهم سبلنا و انّ الله لمع المحسنین. 6
صفحه 23 از 57
حتّی شناخت آن بزرگوار در حین ملاقات، وجود دارد، آنچه که امکان ندارد و در توقیع علی بن محمد سمري هم آمده، ادعاي
رؤیت آن بزرگوار همراه با نیابت خاصه داشتن است. 7. احترام و اکرام مهمان لازم است، حتّی اگر از نظر اعتقادي با ما مخالف
8. امکان 7.« کسی که ایمان به خداوند و روز قیامت دارد باید مهمانش را گرامی دارد » : باشد. نبیّ گرامی اسلام(ص) فرمودند
اتصال روحی و ارتباط قلبی با حضرتبقیۀالله ارواحنا فداه در مکانهاي منسوب به حضرتش مثل مقام صاحبالزمان در
واديالسلام، مسجد جمکران، مسجد سهله و... بیشتر است. 9. هرگاه حق را دیده یا شنیدیم در پذیرش آن زود اقدام کنیم تا یاري
حق متعال در دنیا و آخرت همراهمان باشد. 10 . زمانی که مطلب حقّی را متوجه شدیم در تبلیغ و رساندن آن به دیگران تلاش
جدي داشته باشیم. سید بن طاووس میفرماید: من بعد از خواندن زیارت امام زمان(ع) که در روز جمعه وارد شده است، به این
شعر متمثل میشوم و اشاره به آن حضرت میکنم و میگویم: نزیلک حیث ما اتّجهت رکابی و ضیفک حیث کنت من البلاد من بر
شما نازل میشوم هر جا که مرکب من روي آورد و مرا بدانجا وارد نماید و مهمان شما هستم در هر شهري از شهرها باشم. آیتالله
از نورستان به منزل ما آمد و گفت: آقا یک غزلی از شما نقل « میرغیاث » میرجهانی میفرمودند: یک روز صبح شخصی به نام
کردهاند و ما در نورستان دور هم مینشینیم و این غزل را میخوانیم و حال میکنیم؛ پرسیدم چه غزلی؟ میرغیاث شروع به خواندن
کرد: نقش جمال یار را تا که به دل کشیدهام یک سره مهر این و آن از دل خود بریدهام هر نظرم که بگذرد جلوة نوري از رخش
بار دگر نکوترش بینم از آنچه دیدهام عشق مجالی کی دهد تا که بگویمی چسان تیر بلاي عشق او بر دل و جان خریدهام سوزم و
ریزم اشک غم، شمع صفت به پاي دل در طلبش چه خارها بر دل خود خلیدهام چاك دل از فراق او میزنم و نمیزند بخیه به
پارههاي دل، کز غم او دریدهام این دل سنگم آب شد، ز آتش اشتیاق شد بس که به ناله روز و شب، کورة دل دمیدهام شرح
نمیتوان دهم سوزش حال خود به جز ریزش اشک دیده و خون دل چکیدهام حیران تا کی از غمش اشک به دامن آورد چون دل
2. سورة نساء . داغدار خود، هیچ دلی ندیدهام پینوشتها: 1. فلبث فیهم الف سنۀ الّا خمسین عاماً. سورة عنکبوت ( 29 )، آیۀ 14
؛38 - 3. قال ربّ فانظرنی الی یوم یبعثون قال فانّک من المنظرین الی یوم الوقت المعلوم. سورة حجر ( 15 )، آیات 36 . 4)، آیۀ 156 )
5. فلولا کان من . 4. و لبثوا فی کهفهم ثلاث مأة سنین و ازدادوا تسعاً. سورة کهف ( 18 )، آیۀ 25 .81 - نیز سورة ص ( 38 )، آیات 79
6. سورة عنکبوت ( 29 )، آیۀ 69 : و آنها که در راه ما (با . المسبّحین للبث فی بطنه الی یوم یبعثون. سورة صافات ( 37 )، آیۀ 144
خلوص نیت) تلاش کنند، قطعاً به راههاي خود، هدایتشان خواهیم کرد، و خداوند با نیکوکاران است. 7. من کان یؤمن بالله و الیوم
. الآخر فلیکرم ضیفه. محمّدباقر، مجلسی، بحارالأنوار، ج 62 ، ص 292
شعر و ادب